Monday, June 30, 2008

سکس در خیابان طالقانی اهواز


دیشب 1/4/87 وفتی داشتم از پاساژ زیبای کارون بیرون می آمدم رفتم سمت طالقانی ،این خیابان در اهواز برای کسچرخ زدن و متلک پرانی باب شده است جنده ها نیز خیلی در این خیابان می پلکند.آقا پسرهای بدنساز با پوشیدن تی شرتهای چسبون ماهیچه ها را به معرض نمایش میگذراند و شلوارهای تنگ جین نیز کلفتی ك+ي+رهایشان را نمایش میدهد.بوی خوش پنکک و ادکلن کل پیاده روها را میگیرد. خانوم ها و آتیش پاره ها هم با پوشیدن مانتوی تنگ خوش دستی پستونهاشون رو به معرض فشن(FASHION) میزارن! که از تنگی مانتو میخواد دگمه را بدرد و از کرست بزنه بیرون.اوف. جا هایی هم که شلوغ میشه بچه ابنیه ها هم، کو+نی به کی+ری می مالونن. از دم یه راه پله رد میشدم که صدایی از دالان راه پله شنیدم صدایی شبیه یه یک آخ خ خ آرام!! سرجا میخکوب شدم !نگاهی به اطراف کردم و سریعا از در کوچک راه پله بالا رفتم.در تاریکی طبقه سوم بود !طبقه اول یک شرکت مهندسی بود و طبقات بالاتر خالی! یک آقا پسر خوش قد و بالابود شلوار جین!one man show زده بود.موهای بلندی داشت و دکمه های پیرهنش را باز کرده بود ماهیچه های شکمش در تاریکی بدلیل عرق زیاد روی آنها برق می زد معلوم بود بدنسازی کار میکرد.ریش پرپشت قشنگی داشت.که خط ریش استادانه ای زده بود... روبروی او پسری زانو زده بود موهایش در پنجه بدنساز بود و پسر با ولع تمام کی+ر بدنساز را مک می زد.صدای ملچ ملچ مکیدن ،هر کسی را حشری میکرد.بدنساز در اوج حال بود!منو نمیدید !من در تاریکی یواشکی به اونها زل زده بودم.بوی تند عرق همراه با ادکلانهای آن دو جوان محیط را شدیدا سک+سی کرده بود. پسر حین مک زدن اهوم اهوم میگفت! مثل اینکه لقمه رو با اشتها می خوره .با دست دیگرش تخمهای آویزون بدنساز را فرچه میکرد

در باشگاه بدنسازی




یاشار بیست و شش سال داشت خیلی دوست داشت که بدنی ورزیده و اندامی متناسب داشته باشد خیلی هم خجالتی بودو هرگز دوست نداشت که بخاطر اضافه وزنی که داشت مورد تمسخر قرار بگیره بخاطر همین تصمیم گرفت به یکباشگاه بدنسازی برود اصولا بدنسازی یک راه میانبر برای رسیدن به تعادل اندام در بین سایر رشته های ورزشی استساکن کیانپارس اهواز بود به این خاطر به نزدیکترین باشگاه محل سکونتشان رفت و همانجا عضو شد.مسوول باشگاه به یاشار گفتش که از فردا راس ساعت دو بعدازظهر میتونه تمریناتش را شروع کند.یاشار از آن تایم خوشش آمدچونکه تایم خلوتی است و راحت میتونه تمریناتش را زیر نظر مربی باشگاه انجام بدهد.یاشار قد متوسطی داشت و اندام نحیف فقط کمی چربی پهلوها و دور سینه اش جمع شده بود.فردای آن روز یاشار راس ساعت دو در باشگاهحاضر شد هوا خیلی گرم بود و داخل باشگاه کولرها هوا را خنک نگه داشته بودند.تابستان اهواز همیشه کلافه کننده است چه برسد آدم در دو بعدازظهر بخواهد تمرین هم داشته باشد خلاصه یاشار ناهار سبکی خورد و رفت باشگاه ،وقتی وارد شد صدای موسیقی غربی با ولوم کم شنیده می شد یاشار بعداز گرفتن برگه حرکات تمرینی از مربی که مثه یه غول نر پشت میزش نشسته و گوشی به دست تلفنی صحبت میکرد رفت داخل رخت کن.پسر تقریبا 30 ساله ای چهارشانه با قد تقریبا 189 روبروی فایلش ایستاده بود و داشت لباسهایش را عوض میکرد یاشار سلام کرد و وارد شد پسر جواب سلام داد و پیراهنش را از تن درآوردیاشار زیرچشمی به او نگاه کرد بدنی ورزیده داشت ،خطهای روی شکمش به طرز زیبایی نمایان بودندبدنش گویی تکه تکه از ماهیچه سرهم شده باشد کمر باریک و شانه های پهن او با بدنی سبزه که عرق به عضلاتش رنگ و جلایی خاص داده بود.یاشار همانطور که جورابش را از پا درمی آورد محو تماشای او بود بدنساز،شلوار جین تنگی پوشیده بود زیپ شلوار را پایین کشید و شلوار را از پا درآورد .وای چه پاهای سترگ و باشکوهی،یاشار در دلش زمزمه کرد!پاهایش پوشیده از مویی نرم بود ولی سراپا عضله و ماهیجه واقعا زحمت زیادی کشیده که به انیجا رسیده است یاشار از نوک پا اندام زیبای بدنساز را محو تماشا بود و لذت میبرد از این همه تناسب اندام.چشمش بالاتر رفت تا به میانه اندام بدنساز رسید او شورت اسلیپ تنگی پوشیده بود یاشار با خودش گفت:وای اچه اندامی؟!سر آلت تناسلی بدنساز کاملا از زیر شورت نمایان بود آلت بزرگی داشت حتی در حالت خوابیده از زیر شورتنمایان بود.یاشار اصلا حواسش نبود که چشم به کجا دوخته است !بدنساز که متوجه او شده بود سینه اش را صاف کرد و گفتاولین جلسه ات است نه؟!یاشار که تازه به خودش می آمد هول شد و چشم از شورت بدنساز برید و در چشمان خمار بدنساز زل زد و تته پته کنان گفت:ها !چی! ب ب بله اولین جلسه ام است.بدنساز لبخندی زد و گفتش که خوش اومدی من اسماعیل هستم.یاشارنیشخندی زد و دست سمت اسماعیل دراز کرد اسماعیل نگاهی به پاهای سفید یاشار انداخت و گفت سعی کنهمین روز اول کارت را با برنامه شروع کنی چون خیلی اضافه وزن داری.و رفت در اتاق روبرو!اسماعیل تندی لباسهایش را عوض کرد و رفت در همان اتاق که مخصوص گرم کرد بود.اسماعیل داشت خودش را گرم میکرد کسی در اتاق نبود کلا در کل باشگاه غیر از یاشار و اسماعیل کسی دیگری نبود. یاشار در حالی که به عکسهای آرنود شوارزینگر روی دیوار نگاه میکرد وارد اتاق شد.اسماعیل در جا می دوید یک شلوارک سیاه پوشیده بود و رکابی سیاهش نیز ماهیچه های غلمبیده اش را جمع کرده بود!یاشار در چند قدمی اسماعیل ایستاد و شروع کرد به چرخاندن و غردادن کمرش. زیر چشمی محو تماشای پشت بازوهای اسماعیل بود که اینبار روی زمین شناسوئدی میرفت.دوست داشت برود جلو و بازوهای اسماعیل را گاز بگیرد!لامذهب عجب استیلی دارد این پسر!یاشار همانطور به حرکت اسماعیل زل زده بود اصلا حواسش نبود که اسماعیل از یاشار خواستکه پاهایش را بگیرد که او دراز و نشست برود.یاشار ازخداخواست به سمت پاهای ماهیچه ای اسماعیل هجوم برد و آنها را به دست گرفت اسمعاعیل لبخندی زد و به یاشار گفت پاهایم را بزار زیر باستنت که لیز نخورم!یاشار بی ارداه باستنش را بلند کرد و اسماعیل پنجه پاهایش را زیر ک+و+ن یاشار فرو برد .اسماعیل دردل گفت وای چه ک+و+ن نرمی!و شروع کرد به دراز ونشست ....یاشار چشم به چشمان خمار اسماعیل دوخته بود چشمش لیز خورد و همانطور که اسماعیل صدای آه آاوه در می آورد نگاهش به شکم خط خطی اسماعیل افتاد که جزماهیچه چیزی در آن نمی دید.ناگهان چیزی پایین تر حواسش را به اونجا جلب کرد بله ک+ی+ر سفت شده ی اسماعیل زیر شلوارک پیدا بود و یاشاراحساس میکرد که اسماعیل دارد کم کم با پاهایش پشتش را می مالوند.یاشار درچشمان اسماعیل نگاهی کرد اسماعیل چشمانش را بسته بود!یاشار باز نگاهی به بازوان قوی اسماعیل و آنگاه نگاهی به شلوارک و چیزی که زیر آن ورم کرده بود کردبله اسماعیل راست کرده بود یاشار بی اختیار پاهای اسماعیل را لمس لمس کرد.اسماعیل چشمی باز کرد و همانطور که دراز و نشست میرفت آه عمیقی کشید و دوباره چشمانش را بست و به حرکات خود ادامه دادیاشار احساس کرد که اسماعیل بش از حد دارد به پشتش فشار می آورد. اسماعیل ناگهان از حرکت ایستاد نفس عمیقی کشید و سپس چشمانش را باز کردیاشار هیچی نکرد و همچنان پاهای اسماعیل را در آغوش گرفته بود اسماعیل نگاهی به یاشار کرد و سپس آخی کشید و شلوارک را پایین کشید!!!و خطاب به یاشار گفت نگاه کن عرق سوز شده ام!کشاله رانش را نشان یاشار داد!یاشار دست سمت کشاله ران اسماعیل برد در حالی که ک+ی+ر اسماعیل درچند سانتی اش داشت شورت را پاره میکرد!یاشار همانطور که کشاله ران اسماعیل را لمس لمس میکرددستش به ک+ی+ر اسماعیل خورد .اسماعیل دیگر تحمل نداشت از جا پرید رفت از اتاق بیرون سروگوشی اب داد و برگشت .یاشار هالتری را به دست گرفته بود و زور میزد اسماعیل پشت یاشار ایستاد و گفتبه مربی باشگاه گفتم که ازامروز زیر نظر من کارکنی و رفت پشت یاشار ایستاد و درحالیکه حرکت صحیح کار با هالتر را از پشت یاد یاشار میدادآلتش را به پشت یاشار فشار داد.یاشار که چیز سفتی را دم ک+و+نش حس میکرد در همان حال ماند و اسماعیل هم پشت سر یاشار اندام نحیف یاشار را در اعوش گرفته بود و درحالی که یاشار نیز از این حالت درشعف بود یه غری هم به ک+و+ن میداد تا آلت اسماعیل را بیشترحس کند. اسماعیل به آهستگی گوشه شلوار یاشار را کمی پایین آورد و نگاهی به آینه روبروی راهرو انداخت،کسی دیده نمی شد! اسماعیل به آرامی سر عرق کرده و تپل مپل ک+ی+رش را هل داد داخل گ+و+ن یاشار ،یاشار بی حس شد و هالتر را روی زمین گذاشت دو دست روی زانو کاملا خم شد !اسماعیل یک دستروی سر یاشار و دست دیگر دور کمر یاشار گذاشت و شروع کرد به تلمبه زدن ..... آن روز قرار شد هفته ای دو جلسه اسماعیل یاشار را تمرین دهد.